آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

عکسهای هندونه خودم!!!!

اه اه دختر شیطون تو کمد رفتی چیکار!! آرشیدا خانوم در تلاش خستگی ناپذیر باز کردن در زیر تلویزیونی. سه قلوهای دوست داشتنی ما عسلم از خستگی رو تاب خوابش برد. وووو اینم سرسره ابتکاری بابایی !!! ببخشید که عکس خوب نیفتاد ه یه جا نمیموند که ازش عکس بگیرم تازه این خوبشونه!!! بالاخره راضی شدی یه لحظه یه جا بمونی!! تو نفسی گل نازم خوابیده عین فرشته ها.دوستت دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه.   ...
8 ارديبهشت 1391

هندونه خودم!

سلام به هندونه قرمز و شیرین خودم خوبی نفس؟ بالاخره اومدم که واست بنویسم اونم بعد از نیمه شب آخه خیلی نیست که خوابیدی، تا جایی که بتونم خاطرات این یه هفته کم کاری رو می نویسم خدا کنه شیرین کاریهات رو همه یادم باشه و بنویسم. روز شنبه در یه اقدام غافلگیرانه صبح زود ساعت هفت بیدار شدی و از اونجایی که اون روز مراسم داشتیم منم سریع کارهاتو انجام دادم و بردمت خونه جون جون و خودم هم رسیدم اداره اتفاقا به موقع هم رسیدم چون همه تو حیاط بودن و تازه میخواستن برن ولی ریاست محترم فرمایش کردن خانوم فلانی مواظب اداره باشید تا ما برگردیم!!!!! اون روز روز زمین پاک بود ، بالاخره من سمتم رو توی اداره نفهمیدم کارشناسم ، رئیسم ،نگهبانم و.... بالاخره پستم چیه؟!...
8 ارديبهشت 1391

واقعا فرشته ای!

سلام دختری حال و احوالت خوبه؟ انگار مامان بودن خیلی بهت مزه کرده هان؟!! روز پنج شنبه از اداره که برگشتم کلی دور خوردیم و بعد  برگشتیم خونه البته قرار بود پویا هم بیاد ولی یادش افتاد یه عالمه مشق داره رفت پی درسش شما هم لالا فرمودید و بنده هم به کارهام رسیدم عصری کلی بازی کردیم بابایی که اومد قرار بود ما رو ببره دد ولی خسته بود در نتیجه ما خودمون رفتیم دد شهر رنگین کمان اونجا کلی بازی کردی یه دختر کوچولو هم حس بزرگتری گرفته بودش و خواست هدایتت کنه از سرسره بری پایین که تو افتادی و دیگه کلاً رفتیم خونه شیر خوردی و خوابیدی . روز جمعه هم که خدارو شکر آف بابایی بود و دلمونو صابون زدیم واسه دد که این دفعه خاک همراهی کرد و نذاشت از جامون تکو...
2 ارديبهشت 1391